سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست نوشته های من در رستوران ملایری


ساعت 9:6 عصر دوشنبه 85/8/8

این جاده به سوی تونمی آید .گلی در کنار آن نمی روید. کجا بروم؟از که بپرسم.نشانی نگاه تو را؟

کجا بروم که نه قفسی باشد ونه هوسی؟کجا بروم که نه فرهاد کوهکنی باشدونه شیرینی،نه مجنون

بیابانگردونه لیلایی ،نه یعقوب ونه پیراهنی؟

کجا بروم که فقط تو باشی وزمزمه ای که از تو شروع شود وبه دریایی دور بریزد؟ فقط تو باشی ونه حتی

گل سرخی که عطر نفسهای تو را دارد وتا آسمان قد کشیده است .نه ستاره ای باشد ونه ماه پاره ای

فقط نگاه تو باشد وچراغی که از خورشید روشن تر است.با این پاهای خسته ودستهای بسته کجا بروم

که نه خزانی باشد ونه بهاری ونه سکوتی باشد ونه آوازهای یک قناری؟

این جا ده های وهم آلود که نه سیب را میشناسند ونه بالهای پروانه را هرگز به تو نخواهند رسید.به کجا

بروم که نه من باشم ونه شعرهای رنگ پریده ام ؟ نه شب باشد ونه روز ، نه هوا ونه خلاء نه عشق ونه

نفرت ، نه دیو ونه فرشته.

این سا یه های سرد دنباله تو نیستند.این آینه های مغرور تو را نشان نمیدهند،این نی های شکسته از

تو نمیگویند.

کجا بروم؟ تو بگو! کجا بروم که جز تپشهای دل تو ردی از زندگی نباشد؟ کجا بروم... کجا بروم که همه

آرزوی من جز بندگی نباشد؟


¤ نویسنده: مانی آسمانی

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
6295

:: درباره من ::

دست نوشته های من در رستوران ملایری

مانی آسمانی
بلبل به سر چشمه چه کار آمده ای؟؟؟؟؟ تشنه شده ای....یا به شکار آمده ای؟؟؟؟؟ نه تشنه شدم... نه به شکار آمده ام عاشق شدم و به دیدن یار آمده ام ! با سلام

:: لینک به وبلاگ ::

دست نوشته های من در رستوران ملایری

:: آرشیو ::

سلام
پاییز 1385

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

بار دیگر,تولدی دوباره
1 آرزو

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::