شب همه دروازه هايش باز بود
آسمان چون پرنيان ناز بود
گرم در رگهاي ما روح شراب
همچو خون مي گشت و در اعجاز بود
با نوازش هاي دلخواه نسيم
نغمه هاي ساز در پرواز بود
در همه ذرات عالم بوي عشق
زندگي لبريز از آواز بود
بال در بال كبوترهاي ياد
روح من در دوردست راز بود.
فريدون مشيري