• وبلاگ : دست نوشته هاي من در رستوران ملايري
  • يادداشت : سلام دوستان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 

    يادت هست اينو كي نوشتي هنوز دارمش اما ميدمش به خودت چون شده حرف امروز من

    وقتي اومدي کسي تو رونديد اما من ديدمت

    کسي تو رو حس نکرد ولي من با همه وجودم تو رو حس کردم

    هميشه دلم مي خواد برات شعر بنويسم

    عاشقت باشم

    ولي نميزاره نزاشته همين خورده ريزي که اسمش زندگيه

    ازاده غريب من جاده زندگيت کجاست

    بگو که مقصد دلت تو خونه فرشتهاست

    چه غصه ها گفتي برام از روزگار لعنتي گفتي ديگه خسته شدم از عشق هاي دروغي

    سفر يه جور شکايته به خندهاي ديگرون چطور دلم باز بگه کنار من بمون

    حرفهامون هنوز نا تموم تا نگاه ميکنم وقت

    بازهمون حکايت هميشگي پيش از اين که با خبر بشم لحظه عظيمت تونزديک ميشه

    تو کولبه بار خستگي که پر شده از خاطره يه قلبي هست که ميشکنه بهونه ميکنه دلت

    اين روزا از نگاه من بهت ميگه يه حس کور

    از اين بي چاره دل بکن تيغ فريب سرنوشت ميخواد تو رو جدا کنه يکي ميگه کاشکي نره منم ميگم خدا

    کنه.............

    سلام داداش اميد وارم به آنچه كه در اعماق نوشته هات هست برسي خوشحالم از اينكه باز شروع به نوشتن كردي راستي زودتر برگرد بي خيال شو؟!!!!!!!!!!